کد مطلب:139238 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:255

مقدمه ی مؤلف
خدای سبحانه هم در مبدای [1] شهود، ذرات عوالم وجود را از مكمن غیب و مستسر [2] ریب بر منصه ی [3] ظهور و بروز، جلوه ی فروغ و فروز داد. و با آن همه تمنع و دلال [4] و سترات عز و كبریای جمال و جلال، خودنمایی و خویشتن ستایی گرفت و بر موجب حكمت و سابقه ی رحمت از یكان یكان بر صدق ربوبیت و كمال وحدانیت خویش انصاف و اعتراف خواست؛ هر یك بر حسب وسع و طاقت، زبان فقر و فاقت بازگشودند و بر بدیهه ی خاطر و لطیفه ی حاضر كلمت «لا اله الا انت ربنا و الیك المصیر» آغاز كردند و از آن جمله شر ذمه ای معدود از دعوی هستی به فتوای حق پرستی بر كناره شدند، ترك ما و من گفتند، بذل جان و تن كردند، حقیقت هستی در نیست دیدند، فنای مطلق را عین زیست دانستند.



جان به جانان دادن آمد كیششان

سم ناقع [5] شهد نافع پیششان



هر كه اندر مرگ بیند صد وجود

همچو پروانه بسوزاند وجود



«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» [6] .

و طرازبخش این جمع و فروغ افزای این شمع، كان مروت و معدن فتوت خیره ی


آفرینش و صفوت خاندان دانش و بینش، رسول خدا محمد مختار صلی الله علیه وآله وسلم و اولاد اطیاب اطهار علیه السلام او بودند كه در اقامت شرع مبین و تأسیس مبانی دین واعلای كلمه ی حق و املای لاء مطلق [7] جان عزیز بر كف، پیكان بلا و محن را مجن [8] و هدف شدند و در بذل نفوس و ارواح، وقعات [9] سیوف و رماح [10] را وقع ننهادند و در موقف فنا و نیستی جانبازی و پیش ایستی [11] گزیدند.



لهم نفوس علی الرمضاء مهملة

و انفس فی جوار الله یقریها [12] .



كأن قاصدها بالضر نافعها

و ان قاتلها بالسیف محییها [13] .



(علیهم صلوات الله و سلامه و افضاله و اكرامه مالاحت الشعری [14] العبور و ناحت الثكلی علی القبور)

چون عهدی دراز بر تلفیق بدایع و تعلیق وقایع روزگار همایون پادشاه جهان خداوند منصورناصرالدین شاه قاجار - خلد الله ملكه [15] - برآمد و نقد عمر و وقت عزیز مستغرق این خدمت بزرگ و مهم جلیل گشت و بی سابقت الفتی و یا عارضت وحشتی [16] در ستایش این و یا نكوهش آن نامه ها ساخته آمد و فصلها پرداخته گشت و بر این نسق، روزگار عیش و عهد طراوت بگذشت و در فاتحت عمر و آغاز نشاط در سواد مظلم شباب، بیاض روشن كهولت بردمید و بر هر دو گونه ی روی، موی سپید


پدید شد و در تضاعیف [17] بنیت [18] و تفاریق اعضا، اعراض مختلف و امراض متنوع دست فراهم داد [19] ، لا جرم صواب چنان نمود كه از آن پیش كه اجل را وقت معلوم فرا رسد و دست تقدیر، سر پنجه ی تدبیر برتابد؛ آسایش یان سفر را یكی توشه ای برگیرد و در شرح شهادت و یادداشت سعادت امام بزرگوار ابوعبدالله السبط سید الشهداء حسین بن علی علیه السلام كلمتی چند فراهم كند و آن مصیبت محرق و رزیت مقلق [20] را بدان صفت كه بر زبان بزرگان دین، حدیث رفته و مخبران صادق و گواهان امین یاد كرده اند. به شرح بازگوید و در املای هر خبر و انشای هر معنی، لطف سیاقت و جمال بلاغت باز نماید و سخنهای لطیف و معانی جزل [21] به كار برد؛ چه، نام نگاران این حدیث غالبا ازحلیت انشاء و طراز بدیع، عاطل بودند و در صناعت سخن چندان بضاعت نداشتند و بر ممارست فن بیان و مدارست علم معانی، فزونی نیافته و آیین كنایت و لطیفه ی استعارت ندانسته و بر همان مبلغ، قانع شده كه عامی چند گوش فار دهند و لفظی دو فرا گیرند و فهم معنی ناكرده، بگریند و در اظهار آثار تفجع و توجع، خالی ذهن و فارغ بال به یكدیگر تأٍسی كنند واین ندانستند كه هر آینه اجر جزیل و پاداش جمیل آن را بود كه از در بصیرت و ایقان فراز آید و دل وهوش فرا نماید و لطف هر سخن نیكو داند و فهم نیكو داند و فهم هر معنی به واجب كند و حقیقت شناس و دقیقت یاب بود و این نشود مگر آنكه مردمی بلیغ، خود بدان بیان معجز و نص فصیح كه بر زبان رسول و دیگر پاكان از جای نشینان او بگذشته باشد در نگرد و از شراب آن سخن و دردی [22] آن محن سر مست رحیق [23] شوق[و] مخمور باده ی اندوه گردد و بر تن و جان خویش، بسی رنج برد و از تاب و توانایی خویش بسی بكاهد و از این دنیای دون و


سرای مزخرف [24] كه سراسر عشوه و زور و باسرها [25] دست خوش فریب و غرور است در گذرد و با نعیم ناپایدار و آیین ناسازگار او دل خوش ندارد و این دو روزه ی جهان بر گذر كه چون عیش تنگدستان تلخ و مانند عهد لئیمان زود گسل است، به چیزی نشمارد و خاطر بر اكتساب آداب و اقتناء [26] فضایل باز بندد و شرف نفس و سعادت جاوید طلبد و یا از آن زبان با بیانی دیگر كه یا لیت [27] ، ترجمه ی آن سزد و نموداری از آن بود و از آن شمامه [28] شمیمی و از آن بوستان نسیمی بر آن وزد، خویشتن تسلی دهد و دلنمودگی [29] كند. چه، طبع لطیف و خاطر بلیغ را البته بدین گونه سخن رغبت زیادت افتد و بر مطالعت آن، نشاط خاطر بیشتر بود و من بنده را همان بس كه یك چند بر نگارش این نامه، خاطر مشغول دارد و بدین ذریعت [30] بدان درگاه كه سجده گاه فریشتگان و بوسه جای پیمبران است،تقرب جوید. ارجو [31] كه از آن عنایت عام و انعام تام كه جهانیان را فرو گرفته، كامی برگیرد و از آن فیض عظیم و بر عمیم كه همه كس را از آن بهری [32] و نصیبی بود، محروم نماند و مر این روزگار مسعود را نیز اثری محمود باقی گذارد و ذكر جمیل و دعای خیر بر اثر [33] روان دارد، تا مگر بدین وسیلت، شكر نعمت باری كه موهبت حیات ارزانی داشته است و زبان گوینده و روان جوینده بخشیده، باز گفته باشد و اگر چه بر این نعمت مزیدی نتواند بود، مزید جسته.

انه ولی التوفیق و هو المستعان.



[1] مظهر، مجلي.

[2] نهان.

[3] جلوه گاه.

[4] غمزه.

[5] كشنده.

[6] آل عمران، 169.

[7] كنايه از كلمه ي توحيد است.

[8] سپر.

[9] ضربات.

[10] جمع رمح:نيزه.

[11] پايداري.

[12] آنها را تن هايي است بر ريگزار تفتيده رها شده و جانهايي در جوار خدا و بر خوان ضيافت اش.

[13] گويا آسب رساننده ي او، سود رساننده ي اوست و كشنده ي او با شمشير، زنده كننده ي او.

[14] شعريين: دو ستاره است شامي و يماني؛ يكي را عبور گويند و ديگري را غميصاء و چنان دانند كه شعراي عبور قطع مجره كرده است. و عبور ناميده شده است. و گويند عبورش از آن گفته اند كه چون طلوع كند، چنان نمايد كه بر آهنگ گريستن است. (مؤلف).

[15] در نسخه ي خطي تحرير 1283 موجود در كاخ گلستان اسم «ناصرالدين شاه» تحرير نشده!.

[16] نگراني، بيم و اندوه.

[17] لابلا.

[18] ساختمان بدن.

[19] پيدا شد، عارض گشت.

[20] اضطراب آور و تكان دهنده.

[21] محكم و استوار.

[22] عصاره ي شراب كه ته نشين شود.

[23] خالص و صافي از شراب است.

[24] آراسته.

[25] تماما، كلا.

[26] اكتساب.

[27] يا ليتني كنت معكم فافوز فوزا عظيما.

[28] عطر دان.

[29] دلداري و تفقد.

[30] بهانه و وسيله.

[31] اميد دارم.

[32] قسمت، نصيب.

[33] به دنبال.